قسمت دوم-پیشگویی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم-
عن ابن عباس، قال: إنّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله كان جالسا ذات يوم اذا أقبل الحسن عليه السّلام فلمّا رآه بكى، ثمّ قال: إلىّ يا بنىّ، فما زال يدنيه حتّى أجلسه على فخذه اليمنى، ثمّ اقبل الحسين عليه السّلام فلمّا رآه بكى، ثمّ قال: إلىّ يا بنىّ، فما زال يدنيه حتّى اجلسه على فخذه اليسرى، ثمّ اقبلت فاطمة عليها السّلام فلمّا رآها بكى، ثمّ قال: إلىّ يا بنيّة، فأجلسها بين يديه، ثمّ أقبل أمير المؤمنين عليه السّلام فلمّا رآه بكى، ثمّ قال: إلىّ يا أخى، فما زال يدنيه حتّى أجلسه إلى جنبه الأيمن، فقال له اصحابه: يا رسول اللّه! ما ترى واحدا من هؤلاء إلاّ بكيت، أو ما فيهم من تسرّ برؤيته! فقال صلّى اللّه عليه و آله: و الّذى بعثنى بالنّبوّة، و اصطفانى على جميع البريّة، انّى و ايّاهم لأكرم الخلق على اللّه عزّ و جلّ، و ما على وجه الأرض نسمة أحبّ الىّ منهم. امّا علىّ بن أبى طالب فانّه أخى و شقيقى، و صاحب الأمر بعدى، و صاحب لوائى فى الدّنيا و الآخرة، و صاحب حوضى و شفاعتى، و هو مولى كلّ مسلم، و إمام كلّ مؤمن، و قائد كلّ تقىّ، و هو وصيّى و خليفتى على أهلى و امّتى فى حياتى و بعد مماتى، محبّه محبّى و مبغضه مبغضى و بولايته صارت أمّتى مرحومة و بعداوته صارت المخالفة له منها ملعونة و انّى بكيت حين أقبل لأنّى ذكرت غدر الأمّة به بعدى حتّى انّه ليزال عن مقعدى، و قد جعله اللّه له بعدى، ثمّ لا يزال الأمر به حتّى يضرب على قرنه ضربة تخضب منها لحيته فى افضل الشّهور، شَهْرُ رَمَضٰانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنّٰاسِ وَ بَيِّنٰاتٍ مِنَ الْهُدىٰ وَ الْفُرْقٰانِ . و امّا ابنتى فاطمة فانّها سيّدة نساء العالمين من الاوّلين و الآخرين، و هى بضعة منّى و هى نور عينى، و هى ثمرة فؤادى، و هى روحى الّتى بين جنبى، و هى الحوراء الانسيّة، متى قامت فى محرابها بين يدى ربّها جلّ جلاله زهر نورها لملائكة السّماء كما يزهر نور الكواكب لأهل الأرض، و يقول اللّه عزّ و جلّ لملائكته: يا ملائكتى! أنظروا إلى أمتى فاطمة سيّدة امائى، قائمة بين يدىّ ترتعد فرائصها من خيفتى، و قد اقبلت بقلبها على عبادتى، أشهدكم أنّى قد امنت شيعتها من النّار. و انّى لمّا رأيتها ذكرت ما يصنع بها بعدى، كأنّى بها و قد دخل الذّلّ بيتها و انتهكت حرمتها، و غصبت حقّها و منعت ارثها، و كسر [ت] جنبها و أسقطت جنينها، و هى تنادى: يا محمّداه فلا تجاب و تستغيث فلا تغاث، فلا تزال بعدى محزونة مكروبة باكية، تتذكّر انقطاع الوحى عن بيتها مرّة، و تتذكّر فراقى أخرى، و تستوحش اذا جنّها الّليل لفقد صوتى الّذى كانت تستمع اليه اذا تهجّدت بالقرآن، ثمّ ترى نفسها ذليلة بعد أن كانت فى ايّام أبيها عزيزة، فعند ذلك يونّسها اللّه تعالى ذكره بالملائكة، فنادتها بما نادت به مريم بنت عمران، فتقول: يا فاطمة إِنَّ اللّٰهَ اصْطَفٰاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفٰاكِ عَلىٰ نِسٰاءِ الْعٰالَمِينَ ، يا فاطمة اُقْنُتِي لِرَبِّكِ وَ اسْجُدِي وَ ارْكَعِي مَعَ الرّٰاكِعِينَ . ثمّ يبتدى بها الوجع فتمرض، فيبعث اللّه عزّ و جلّ اليها مريم بنت عمران، تمرّضها و تونسها فى علّتها، فتقول عند ذلك: يا ربّ، انّى قد سئمت الحياة و تبرّمت بأهل الدّنيا، فألحقنى بأبى، فيلحقها اللّه عزّ و جلّ بى، فتكون اوّل من يلحقنى من اهل بيتى، فتقدّم علىّ محزونة مكروبة مغمومة مغصوبة مقتولة، فأقول عند ذلك: اللّهمّ العن من ظلمها و عاقب من غصبها، و أذلّ من أذلّها و خلّد فى نارك من ضرب جنبها حتّى ألقت ولدها، فتقول الملائكة عند ذلك: آمين. و أمّا الحسن فانّه ابنى و ولدى، و بضعة منّى و قرّة عينى و ضياء قلبى و ثمرة فؤادى و هو سيّد شباب أهل الجنّة و حجّة اللّه على الأمّة، أمره امرى و قوله قولى، من تبعه فانّه منّى و من عصاه فليس منّى، و إنّى لمّا نظرت اليه تذكّرت ما يجرى عليه من الذّلّ بعدى، فلا يزال الأمر به حتّى يقتل بالسّمّ ظلما و عدوانا، فعند ذلك تبكى الملائكة و السّبع الشّداد لموته و يبكيه كلّ شىء حتّى الطّير فى جوّ السّماء و الحيتان فى جوف الماء فمن بكاه لم تعم عينه يوم تعمى العيون و من حزن عليه لم يحزن قلبه يوم تحزن القلوب، و من زاره فى بقيعه ثبتت قدمه على الصّراط يوم تزلّ فيه الأقدام. و أمّا الحسين فانّه منّى و هو ابنى و ولدى، و خير الخلق بعد أخيه و هو امام المسلمين و مولى المؤمنين و خليفة ربّ العالمين و غياث المستغيثين و كهف المستجيرين و حجّة اللّه على خلقه اجمعين و هو سيّد شباب أهل الجنّة و باب نجاة الأمّة أمره امرى و طاعته طاعتى من تبعه فانّه منّى و من عصاه فليس منّى و انّى لمّا رأيته تذكّرت ما يصنع به بعدى، كأنّى به و قد استجار بحرمى و قبرى فلا يجار، فأضمّه فى منامه الى صدرى و آمره بالرّحلة عن دار هجرتى و أبشّره بالشّهادة، فيرتحل عنها الى أرض مقتله و موضع مصرعه أرض كرب و بلاء و قتل و فناء. تنصره عصابة من المسلمين، اؤلئك من سادة شهداء أمّتى يوم القيامة، كأنّى أنظر اليه و قد رمى بسهم فخرّ عن فرسه صريعا، ثمّ يذبح كما يذبح الكبش مظلوما. ثمّ بكى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و بكى من حوله و ارتفعت أصواتهم بالضّجيج، ثمّ قام صلّى اللّه عليه و آله و هو يقول: اللّهمّ انّى أشكوا اليك ما يلقى أهل بيتى بعدى، ثمّ دخل منزله. از ابن عباس نقل است كه «روزى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نشسته بود كه حسن عليه السّلام، به نزدش آمد. وقتى كه پيامبر او را ديد، گريست. سپس گفت: پسرم بيا به پيشم و او را به خود نزديك ساخت و بر زانوى راستش نشاند. پس از آن حسين عليه السّلام پيش آمد و با ديدن او نيز گريست و گفت: پسرم بيا به پيشم و او را نيز به خود نزديك ساخت و بر روى زانوى چپش نشاند. سپس فاطمه عليها السّلام آمد و او را نيز تا ديد، گريست و گفت: دخترم بيا به پيشم و او را پيش روى خود نشاند. سپس امير مؤمنان آمد و با ديدن او نيز به گريه افتاد و گفت: برادرم پيش بيا، و او را در سمت راست خود نشاند. اصحاب گفتند: يا رسول اللّه، هريك از آنان را كه ديدى، گريستى، آيا در ميان آنها كسى نبود كه تو را شاد سازد؟! گفت: سوگند به خدايى كه مرا به پيامبرى برانگيخت و بر همۀ مردمان برگزيد، من و آنان، خدا را گرامىترين آفريدگانيم و براى من، كسى دوستداشتنىتر از آنان، بر روى زمين نيست. على بن ابى طالب، برادرم، همسانم و پس از من كاردارم است، او در دنيا و آخرت، پرچمدار و در قيامت، اختياردار حوض من و شفاعت من است. او مولاى هرمسلمان، پيشواى هرمؤمن و پيشرو هرپارسا است. او هم در حال حيات و هم پس از مرگم، وصى و جانشين من بر امتم است. دوستدار او، دوست من و خصمى او، خصم من است. أمّت من با ولايت او، لايق رحمت، و مخالفانش، با عداوت او، درخور لعنت مىگردند. گريۀ من هنگام ديدن او از آن بود كه ياد آوردم پس از من، مسلمانان به او خيانت مىكنند تا آنجا كه او را از جايگاه من بركنار مىنهند در صورتى كه خدا آن را پس از من، ويژۀ وى ساخته است. برخورد مسلمانان با او همواره چنين خواهد بود تا ضربتى بر سرش زنند كه محاسنش، از خون آن رنگين شود و اين كار در بهترين ماه، يعنى ماه رمضان باشد، كه قرآن، براى هدايت مردم با دليلهاى روشنگر، راهگشا و كارآمدش در آن ماه نازل شده است. و امّا دخترم، فاطمه، سرآمد تمام بانوان جهان، از ازل تا ابد، است. او پارهاى از جان من، نور چشم من، ميوۀ دلم، و روح و روانى است كه در جانم جارى است. او فرشتۀ انساننمايى است كه هرگاه در محراب عبادتش و در پيشگاه پروردگار - جلّ جلاله - مىايستد، نورش بر فرشتگان آسمان چنان مىدرخشد كه ستارگان بر اهل زمين. و خداى - عزّ و جلّ - فرشتگانش را مىگويد: اى فرشتگان من! بهترين بندگانم، فاطمه را ببينيد! در پيشگاه من ايستاده، با جان و دلش به عبادت من، روى آورده و تمام استخوانهاى وجودش از بيم من مىلرزد. شما را گواه مىگيرم كه پيروان او را از آتش دوزخ در امان خواهم داشت. و من (پيامبر صلّى اللّه عليه و آله) هنگامى كه او را ديدم، يادم افتاد كه پس از من، با او چه خواهند كرد، گويى او را مىبينم كه شوكت و عزت از خانهاش رخت بسته، حرمتش شكسته، حقّش غصب شده، ارثش پايمال گشته، پهلويش شكسته و جنينش، سقط شده است و او فرياد برمىآورد: يا محمّداه! و كسى پاسخ نمىدهد؛ استمداد مىكند و كسى به دادش نمىرسد. او پس از من همواره غمگين و اندوهناك و گريان خواهد بود، گاه، از اينكه وحى از خانهاش بريده شده و گاهى از دورى من، ياد مىكند و مىگريد. زمانى كه سياهى شب، رخ مىنمايد وحشت مىكند چراكه ديگر صداى مرا كه هنگام شبزندهداريم با قرآن مىشنيد، در نمىيابد. او كه در روزگار پدرش، گرامى بود، اينك شوكت خود را از دست رفته مىيابد. آنوقت است كه خداوند متعال، او را به واسطۀ فرشتگان، با ياد خودش مأنوس مىسازد و فرشتگان با همان ندايى كه پيشتر مريم، دختر عمران را خواندند، ندايش مىدهند: اى فاطمه! خدا تو را برگزيده و پاك ساخته و بر همۀ زنان جهان برترى داده است. اى فاطمه! براى پروردگارت كرنش كن و سجده به جا آور و با ركوعكنندگان، ركوع نما! پس از آن رنجورى او آغاز مىشود و در بستر بيمارى مىافتد. تا اينكه خداى - عزّ و جلّ - مريم، دختر عمران را مىفرستد تا در بيماريش همدم وى باشد و از او پرستارى كند، آنگاه است كه خدا را گويد: بارپروردگارا! من از زندگى خسته و از اهل دنيا ملولم، مرا به پدرم ملحق ساز. خداى - عزّ و جلّ - نيز، او را به من ملحق مىسازد و او از اهل بيتم نخستين كسى مىشود كه به من مىپيوندد. او غمگين و رنجور و اندوهناك و محروم و كشته شده، پيش من مىآيد و من، آنگاه مىگويم: پروردگارا! بر كسى كه به او ستم كرد نفرين كن و كسى را كه حق او را پايمال ساخت، مجازات كن و كسى را كه او را خوار كرد، خوار ساز و كسى را كه به پهلوى وى زد تا فرزندش را سقط كرد، در آتش خود براى ابد محبوس دار، و فرشتگان مىگويند: آمين. و امّا حسن، به راستى كه او پسرم، فرزندم، پارهاى از تن من، روشنى چشمم، نور قلبم و ميوۀ دلم است. هموست كه سرور جوانان بهشت و حجّت خدا بر امّت است. كار او كار من و سخنش، سخن من است. هركه از او پيروى كند، از من است و هركه او را نافرمانى كند، از من نيست. آنگاه كه وى را ديدم، اهانتى را كه پس از من بر وى خواهد رفت، ياد آوردم. او را پيوسته خوار خواهند داشت تا سرانجام، از سر ستم و دشمنى، با زهر شهيد خواهند كرد. در آن زمان، فرشتگان هفت آسمان، همگان، حتّى پرندگان، در فضاى آسمان و ماهىها، در اعماق درياها خواهند گريست. در آن روزى كه چشمها، همه كور مىگردند. چشم كسى كه به او بگريد، كور نخواهد شد و در آن روزى كه دلها همه محزون خواهد شد، دل كسى كه بر او غمگين شود، محزون نخواهد گرديد و گام كسى كه در بقيع، او را زيارت كرده باشد در آن روزى كه گامها، همه مىلرزند بر روى پل صراط نخواهد لرزيد. و امّا حسين، به راستى كه از من است، او پسرم، فرزندم، و پس از برادرش، برترين آفريدگان است. او پيشواى مسلمانان، مولاى مؤمنان، خليفۀ پروردگار جهانيان، فريادرس دادخواهان، پناه امن پناهجويان و حجّت خدا بر همۀ آفريدگان است. همو سرور جوانان بهشت و درگاه نجات أمّت است، كار او، كار من و طاعتش، طاعت من است. هركه پيروش باشد از من است و هركه از او سر پيچد از من نيست. من وقتى كه او را ديدم به ياد آوردم آنچه را كه بر او خواهد رفت. تو گويى من با او و در آنجا هستم و مىبينم كه به حرم و قبرم پناه مىآورد، امّا پناه داده نمىشود. من او را در عالم رؤيا، به آغوشم خواهم كشيد و به كوچيدن از سراى هجرتم، فراخواهم خواند و به شهادت، بشارتش خواهم داد. او از آنجا به سرزمين قتلگاهش و به محل برافتادنش، زمين «كرب» و «بلا»، و صحراى قتل و فنا، كوچ خواهد كرد. گروهى از مسلمانان او را يارى خواهند كرد. آنان در روز رستاخيز، شهيدان أمّتم را سرورند. گويى او را مىبينم كه بر پيكرش تير زده مىشود؛ از اسبش به خاك مىافتد، سپس مظلومانه، چون گوسفندى كه سر بريده شود، ذبح مىگردد. پس از اين سخن، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و آنان كه به گرد آن حضرت گرد آمده بودند، گريستند تا آنجا كه صداى ناله و ضجّۀ آنان بلند شد. رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله برخاست و درحالىكه مىگفت: بارپروردگارا از آنچه پس از من به اهل بيتم خواهد رسيد، به تو شكوه مىكنم؛ به خانهاش رفت.»
**مقتل الحسین به روایت شیخ صدوق صفحه 85