قسمت چهارم-ورود به کربلا-
ثمّ سار حتّى نزل كربلاء، فقال: أىّ موضع هذا؟ فقيل: هذا كربلاء يابن رسول اللّه. فقال: هذا و اللّه يوم كرب و بلاء و هذا الموضع الّذى يهراق فيه دماؤنا و يباح فيه حريمنا. فأقبل عبيد اللّه بن زياد بعسكره حتّى عسكر بالنّخيلة و بعث إلى الحسين عليه السّلام رجلا يقال له عمر بن سعد قائدة فى أربعة آلاف فارس و أقبل عبد اللّه بن الحصين التّميمى فى ألف فارس، يتبعه شبث بن ربعى فى ألف فارس و محمّد بن الأشعث بن قيس الكندى أيضا فى ألف فارس و كتب لعمر بن سعد على النّاس و أمرهم أن يسمعوا له و يطيعوه.فبلغ عبيد اللّه بن زياد أنّ عمر بن سعد يسامر الحسين و يحدّثه و يكره قتاله، فوجّه إليه شمر بن ذى الجوشن فى أربعة آلاف فارس و كتب إلى عمر بن سعد: إذا أتاك كتابى هذا، فلا تمهلنّ الحسين بن علىّ و خذ بكظمه و حل بين الماء و بينه كما حيل بين عثمان و بين الماء يوم الدّار.
امام سجاد عليه السّلام مىگويد: «امام حسين عليه السّلام به راهش ادامه داد تا در كربلا فرود آمد. در آنجا پرسيد: اينجا كجاست؟ گفته شد: اى پسر رسول خدا، اينجا كربلا است. گفت: به خدا امروز روز اندوه و بلاست و اينجا همان جايى است كه خون ما در آن، ريخته شود و حريممان هتك گردد. عبيد اللّه بن زياد با سپاهش از كوفه بيرون آمد تا در نخيله، اردو زد و مردى را كه به وى «عمر بن سعد» گفته مىشد با چهار هزار سواره به سوى حسين عليه السّلام گسيل داشت. «عبد اللّه بن الحصين تميمى» نيز با هزار سوار، جلو رفت و «شبث بن ربعى» و «محمّد بن الاشعث بن قيس كندى» هريك با هزار سوار پشت سر او حركت كردند. ابن زياد، به عمر بن سعد حكم نوشت و او را امير مردم ساخت و آنان را فرمان داد كه از او فرمان برند و مطيع وى باشند. به عبيد اللّه بن زياد خبر رسيد كه عمر بن سعد، شبها با حسين مىنشيند و سخن مىگويد و جنگ با او را دوست نمىدارد. عبيد اللّه، شمر بن ذى الجوشن را با چهار هزار سواره به سوى عمر بن سعد فرستاد و به او چنين نوشت: وقتى كه نامۀ من به تو رسيد، بر حسين بن على عليه السّلام هرگز مهلتى مده، گلويش را بفشار و ميان او و آب فاصله بينداز همچنانكه در «يوم الدار» ميان عثمان و آب، فاصله انداختند.
**شيخ صدوق، الأمالى، صفحه 220-219